بسم رب الشهدا
سلام بر شیران بیشه ایران
یادم میاید سال 61 در همین حدودها از سومار به دوکوهه امده و در قالب لشگر 27 محمد رسول الله (ص) سازماندهی مجدد شدیم.
یاد بچه های گردان میثم و فرمانده شهید مختار سلیمانی و بچه های گروهان هجرت و 2 فرمانده شهیدش عبدالحمید موسوی اقدس و قدرت اله محمودی یبخیر بادو خداوند شهید حاج همت.کریمی. زجاجی و همه شهدا را رحمت و با سید و سالارشان محشور فرماید.
در این ایام دوکوهه میگریست چون بچه ها در حال عزیمت به چنانه و دهکده حضرت رسول اکرم بودند ولی چنانه مست از خوشحالی بود چون مهمانان نازنینی را میبذیرفت.
همه برای عملیات بزرگ و موثر والفجر مقدماتی اماده میشوند .همانطور که کاروان حسین برای ورود به کوفه اما نبرد در کربلا اماده میشد/
چنان شور و غوغایی بر با بود که گویی جنگ نیست جشن است!
خلاصه شور و حال همه عجیب بود و ما میدانستیم که خیلی از این بچه ها شاید که حتما تا چند روز دیگر دست نیافتنی خواهند شد.
وقتش که رسید خاطره اصلی را میگویم و فعلا این مقدمه را داشته باشید.
دست علی یارتان